قصر شادی
سلام عزیز دلم بازم تولد قشنگت و تبریک میگم انشالا هزار ساله بشی فدات شم.. دیشب که شب تولدت بود تصمیم گرفتم ببرمت قصر شادی ... جاهای دیگه برات تکراری شده بود برا همین جایی رفتیم که تا حالا نرفته بودیم ..اون روز از صبح خونه خاله مامان بودیم بعد از ناهار یه ساعت خوابیدی و تا بیدار شدی گفتی مامان جونم چرا منو نمیبری قصر شادی بریم دیگه ..الان دیگه باز کرده به خدا من دختر خوبیم ا.. و مدام به پویا جون میگفتی پاشو دیگه دیر شده.. و به خاله هم میگفتی تو هم بیا بریم دیگه خاله.. خلاصه تو راه خیلی خوشحال بودی و همش میگفتی گاز بده مامان جونم زودتر برسیم..ولی مواظب با...
نویسنده :
سمیه مامانیه آیسا✿
8:50